گهواره ی عشق

ساخت وبلاگ
تو چه هستی؟ هوسِ راهبه ای عصیانیذکر در معبد ممنوعه؛ بتی روحانیو تمایل به خدایی که وصالش کفر استروزِ تاراج؛ پس از نیمه شبی طوفانیمانده ام بین تو و شرع اَلا لا مذهب!سوختم در تب یکِ رابطه ی پنهانیخدمت حضرت گل عرض ادب دارم بازمنم و رقص دو بال و عطشی طولانیبه خیابان زده ام تا بپری از سر خیسدر سرم گم شده پرواز پری بارانیبه نگاهت شده مصلوب؛ مسیحای نظرنظرِ چشم مسلمان به گلی نصرانی...#مهدی_حسینی گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:18

طلوع کردی و ناگاه قرص ماه به هم ریختو هم‌جوار تو با چرخشِ نگاه به هم ریختگرفته بودی و از جمعیت کناره گرفتیدرون سینه ی آشوب شهر؛ آه به هم ریختمسیح مست نگاهت به میخ دوخت پدر راکشیشِ موعظه با ساغرِ گناه به هم ریختمقیم گوشه ی عزلت به چشمهای تو رو کرددرون آینه درویش خانقاه به هم ریختشرور؛ موی تو در این مسیر؛ جامه دری کردچشید عطر تو را بادِ روبراه؛ به هم ریختتو یا تو یا تو... کدامین؟! اگر چه خاطرِ آراماز انتخاب دلاآرامِ اشتباه به هم ریخت#مهدی_حسینی#غزل_تازه گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 31 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:18

از تماشات در اوجم، قمرِ ناز به چند!خلسه ی حین عروجم، پر پرواز به چند!بین جمعیتی و در طرفِ دیگر جمعمردمِ کوچه و بازار! پریناز به چند!مستیِ وحی زبوری دل بیدل؛ داوودمرحبا حال موذن! میِ آواز به چند!ماه نو! از رصدت چاک شده قلبِ مِللچشم درمانده ی این قوم نظرباز به چند!حرمِ یار خصوصی‌ست، سرائر دارد"آنِ " پیچیده ی مرموز جهان! راز به چند!گوی و میدان که تویی خواهش بازی که منمفرصت محض! خداوند سبب‌ساز به چند!به سرِ مست چه آخر که چه ها در پیش استساقیِ حال! بریز آخر و آغاز به چند!#مهدی_حسینی#غزل_کلاسیک گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 30 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 12:18

. تا گذارِ بر و رویت به نظرگاه افتادوسوسه در سرِ مستانِ برِ راه افتاد!صحبت از حجب و حیا بود که روی آوردیهیز چشمی و نظر بازی از اکراه افتاداهل بازارچه یکپارچه خواهانت شدرونق از سکه ی افسونگریِ ماه افتاداز شبِ سرد گذر کردی و برزن برزنشهر تن‌سوخته در حسرت جانکاه افتادجانِ جان بود که از قلب جماعت رد شدسینه ی اهل نظر بود که در آه افتاد*به تمنای عزیزی که تویی؛ غرق عطشگاه باید زد و رفت و به دلِ چاه افتاد#مهدی_حسینی#غزل از کتاب آماده به چاپ #بارقه گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 7 اسفند 1402 ساعت: 4:13

تو این تبلور حسرت تو آن غروب خزانیبزن به من گره خود را مگو چنین و چنانیبه بازوان من احساس؛ پیله کن گل پیچک!اگر چه کفر مُسُلّم، طواف شاپرکانیزمان بدون تو لِک لِک عبور میکند آرامسوار عقربه هایی زمام‌دار زمانیغریبه نیست؛ فلانی منم که زیر و زبر شدبه یک نگاه غریبت، که جانی و هیجانیسراب شنزده هستم مدام حامل داغمدر این کویر خرامان به سان ریگِ روانیکدام سو بخزم تا نبینمت گل آشوب!به چشم عابر بیراهه کوی و شهر و جهانی*جهان من به خداوندگاریِ بت بیتاستمی ام اگر تو بنوشی نماز اگر تو اذانی#مهدی_حسینی #غزل_تازه گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 32 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 21:40

مرا بگیر؛ ازین لا قید، الا به مذهب خود پابند!چهار فصل بهاری باد، گلی که چشم مرا آکندبه فکر دوزخیانت باش، غریق آتش مواجیمبه باد رفته ی بی دینیم، به موی لعنتی ات سوگند!نزن به موی مِشَت قیچی، نکش به نظم پریشانشمباد رم نکند در باد، بدون سلسله و پسوندمرا که پیله به زندانم، تویی تحکم زندانبانبه چشمهای تو محکومم، خریدنیست غمِ این بندکمی عجیب غریبم من، شکنجه ها که به من دادینه اینکه عاصی و نا راضی، به عینه راضی ام و خرسندرساندی ام به تمنایی، که باب میل و مرامم نیستتو را به چنگ در آوردن، به هر طریقه و هر ترفندبه پای عطر تو دادم رفت، بهار و گردش بالم راچنان که طایفه ای بی عقل، مرا جنون‌زده میدانند#مهدی_حسینی #غزل_تازه @mosaffer_poem گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 33 تاريخ : شنبه 25 آذر 1402 ساعت: 21:40

از مخمل و ابریشم اعلاست تنِ تواین من شده از لحظه ی آغاز؛ "منِ تو"از خویش بدان روح مرا جسم مرا نیز!این پیله ی آغوش من و این بدنِ تو!چشمان تو آتش زده بر سینه ی این کوهافتاده به جانش تب آتش فکن توبت ساختم از روی تو هر چند شکستیش...پروانه نبوده‌ست دلِ بت شکنِ تو!تقدیرِ مرا با شبِ مستت صنمی هستبا پیچه ی عصیان‌زده ی راهزنِ توکافی‌ست مرا از همه عالم کفه ای جادر کنج تنت، سمت چپِ پیرهنِ تو...#مهدی_حسینی#غزل #غزل_معاصر #عرفان #فلسفه گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 89 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:37

چه کرده خالق آیینگان خالقه ی مستستودنیست شب و روشنای بارقه ی مستدمیده در تن خورشید زرق و برق نگاهتطلوع و بَدو جهان است رقص صاعقه ی مستمرا به معجز پیغمبران عشق چه حاجتبه پاس ساحره ی بی بدیل و حاذقه ی مستنبود و نیست خسی جا نشین سو گل این باغشراب کهنه ی تاکی به جام ذائقه ی مستو آب کوزه؛ خنک، فوق آب ظرف طلاییهزار مرغِ بهشتی‌ست مرغ ناطقه ی مستهوا معطر و صاف ا‌ست در حریم نگاهتیگانه ایم من و تو؛ در این معاشقه ی مست#مهدی_حسینی#غزل #فلسفه #عرفان #جهانبینیاز کتاب #بارقه به زودی گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 77 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:37

افتاد اتفاق تو در سینه، تا آه؛ در خرابه خراب افتادهر آنکه دید "آنِ" نگاهت را، از اصل و فرع و زین و رکاب افتادمن شهری ام که سوی تو هجرت کرد، با کفر چشمهات طریقت کردمن ریگی ام که دل زده بر دریا، هر چند در کویرِ سراب افتادعادت مده مرا به پریشانی، بی دین! مگر نه اینکه مسلمانی!در یک نظر صلیب تو شد روحم، چندان که کار من به شراب افتادیک عمر خویش من به خودش پیچید، یک لحظه تن نداد به سر پیچیتا سبز شد عبور تو در راهش، هر آنچه رشته بود بر آب افتاددر برکه ای زلال می‌آسودم، مستانه رَبّ و بنده ی خود بودمپر زد به آسمانِ تو این ماهی، تا راه باله اش به عقاب افتاد#مهدی_حسینی#غزل_تازه@mosaffer_poem گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 171 تاريخ : شنبه 4 آذر 1402 ساعت: 19:37

.نگار مهوش رخشنده، چه کار با شب ما داردچگونه بال برقصاند، پرنده ای که عصا دارد؟بهار؛ آمد و پاییز است، به گُل نشسته غباری زردبه گِل نشسته پرستویی، که بال خیسِ رها داردبه انعکاس توجه کن، تو بازتاب خودت هستیامیر و خان ستم پرور، ستم به خویش روا داردبزرگِ سارقِ بیت المال، کجاست کیست چه بی پرواستخلیفه کوه جواهر را، چرا نداشت چرا دارد!جنونِ کاریِ مجنونم، که ام چه ام دل و دینم کو!سری که باخته عقلش را، حواسِ پرت و پلا دارددر این طریق مراقب باش، به هر رسیده مگو یاورهماره بیم کن از شهری، که بوی رنگ و ریا دارد#مهدی_حسینی #غزل گهواره ی عشق...ادامه مطلب
ما را در سایت گهواره ی عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 50 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1402 ساعت: 20:39