طلوع کردی و ناگاه قرص ماه به هم ریخت
و همجوار تو با چرخشِ نگاه به هم ریخت
گرفته بودی و از جمعیت کناره گرفتی
درون سینه ی آشوب شهر؛ آه به هم ریخت
مسیح مست نگاهت به میخ دوخت پدر را
کشیشِ موعظه با ساغرِ گناه به هم ریخت
مقیم گوشه ی عزلت به چشمهای تو رو کرد
درون آینه درویش خانقاه به هم ریخت
شرور؛ موی تو در این مسیر؛ جامه دری کرد
چشید عطر تو را بادِ روبراه؛ به هم ریخت
تو یا تو یا تو... کدامین؟! اگر چه خاطرِ آرام
از انتخاب دلاآرامِ اشتباه به هم ریخت
#مهدی_حسینی
#غزل_تازه
گهواره ی عشق...برچسب : نویسنده : mosafer-poem بازدید : 28